مدت زمان خیلی زیادیه که پست نگذاشتم و اتفاقات خیلی زیادی افتاده طبیعتا 

از دانشگاه رفتنم برات بگم، که باورم نمیشه سه ماهه دارم دانشگاه میرم، فردا یکشنبه میانترم دارم و ترم اولش داره تموم میشه...

وقتی برای کنکور ارشد رفتم دانشگاه حکیم سبزواری، دانشکده علوم انسانی، آرزوم بود که همینجا قبول شم. وقتی رتبه‌م اومد، ناراحت بودم که چرا با این رتبه برم حکیم. چرا رشت نه... چرا مازندران نه...

ولی الان واااااقعا حالم باهاش خوبه. خیلی دوسش دارم. سختمه درس خوندن، ولی این مسیر منه، باید تا آخرش برم :)

از مدرسه بگم برات. با کش و قوس های فراوان تونستم موافقت باادامه تحصیل بگیرم، بهم دبیری زبان دادن تو دو تا روستای دور

اوایلش فکر نمیکردم از پس رفت و آمدش بربیام، میترسیدم از تنهایی ۶ صبح پشت فرمون نشستن و‌ ۶۰ کیلومتر رانندگی کردن، ولی اینم میسر شد

میدونی؟ آدم توی هر موقعیتی که قرار بگیره و مجبور به انجام چیزی باشه، کم کم خودشو وفق میده و از پسش برمیاد :)

جدای از این ها، دارم آموزشگاه میرم برای تدریس. 

خیلی به نسبت پارسال زحمتم بیشتره، کارم بیشتره، اما حال خوشمم بیشتره. این راه، راه منه :)